زبان و ادبيات محلي روستاي سوهان
اشعار و داستان عزيز و نگار

علي شير خدا را من بقربان محمد مصطفي را من بقربان


نگار خواني
داستان عزير و نگار

نگار خواني در روستاي سوهان، مشابه ساير روستاهاي طالقان در گذشته و حتي تاکنون رواج خاصي داشته و دارد. نگار خواني، داستان حکايت دلدادگي و دلبستگي عزيز و نگار طالقاني است که متولد روستاي اردکان پائين طالقان مي باشند

به جرئت ميتوان گفت که تمامي اهالي قديمي، حداقل چند دو بيتي از دو بيتي هاي اين داستان معروف را حفظ هستند و چه بسا در مجالس و شب نشيني هاي سخت زمستان طالقان، چندين بار آنرا از زبان بزرگان و نگارخوان هاي معروف، شنيده باشند

به نظر مي رسد، عواملي مثل، شيوه مناسب ترکيب نثر و نظم در داستان، که اصل قصه به زبان محلي بسيار ساده بيان ميشود و چون توسط داستان گو، قابليت حذف و ويرايش مکرر را خواهد داشت، در نتيجه تکراري نخواهد بود و در طول داستان، دو بيتي هاي مناسب به فراخور مجلس، خوانده ميشود. اينکه موضوع اصلي داستان، حکايت عشق و دلدادگي ساده و بي آلايش دو جوان هم ولايتي است، که اساس آن، در فطرت تمامي انسانها، مشترک است. اينکه ساير حواشي داستان، در تطابق با وضعيت روزمره مردم زمان خود بوده است، و لکن توسط گويندگان محلي، مطالب جذاب ديگري به آن اضافه شده است و ... از جهات محبوبيت اين داستان در بين مردم مي باشد

هم چنين چون روستاي سوهان، در مسير راه مالروي اصلي، بين منطقه پائين طالقان و الموت و شمال کشور (ارتفاعات سه هزار تنکابن) مي باشد، بخشي از داستان و در زمان حرکت نگار به بالاروچ الموت و قسمتي از حوادث در محل هائي رخ داده که اسامي قديمي آنها، هنوز نيز در روستاي سوهان رواج دارد، لذا نوعي علاقه بيشتر به اين داستان را، در اين منطقه، باعث شده است

جهت آشنائي با شيوه نثر و اشعار مورد استفاده، بخشي از داستان که مربوط به زمان رسيدن نگار به روستاي سوهان و حرکت بعدي به منطقه دانه خاني و ماله خاني است، تقديم مي گردد

***************** *********************************


عزير و نگار، پسرعمو و دختر عمو هستند. از بچگي توسط پدرانشان براي يکديگر نشان شده اند. بعد از مرگ پدر، آنها تصميم به ازدواج با يکديگر مي گيرند. عزير براي تهيه مقدمات به قزوين مي رود. مادر نگار توطئه کرده و از خواهر زاده اش کل احمد، ساکن روستاي بالاروچ الموت مي خواهد که براي ازدواج با نگار پيش آنها برود. وي بدون رضايت دختر، نگار را به عقد کل احمد در مي آورد. عزيز از ماجرا مطلع شده و و کل احمد عروس خود را به الموت مي برد و عزيز به دنبال آنها، ماجرا هاي اصلي داستان عزير و نگار مي باشد


توت دار دره میانراه روستای سوهان
وقتي نگار وارد روستاي سوهان شد دخترهاي محل خبر دار شدند و از او يک سري مشق براي گلدوزي خواستند. نگار در زير درخت توت (واقع در ميان راه) با قلم براي آنها، سرمشق ميکشيد که عزيز از دور آنها را ديد و اين شعر را گفت

نگار جانم نشسته زير توت دار
قلم انگشتکانش مي کنه کار

قلم انگشتکانت نقره گيرم
سرزانو نهاده نقش تمام کار




سپس کل احمد کاروان را حرکت داد تا از روستاي سوهان به سمت بالاروچ حرکت شود. آنگاه عزيز اين شعر را گفت

نگارم کوچ کرده کوچ کرده
پشت بر سوهان رو به بالاروچ کرده

برادر شاطر و داماد جلودار
عزيز بيچاره را مفلوج کرده



منظره عمومی روستای سوهان به سمت کله سنگ و دانه خانی و الموت


دره دانه خانی، محل استراحت مسافران کوهستانی
در سوهان دختري به اسم بانو که دلباخته عزيز بود، با او ملاقات کرد. ولي متوجه شد که عزيز واقعا عاشق نگار (اردکاني) است و به شخص ديگري دلبستگي ندارد. سپس در زماني که آنها به کوهستان دانه خاني رسيدند، عزيز اين شعر را گفت

مسلمانان رسيدم دانه خاني
يادم آمد آن بانوي سوهاني

الهي بانوجان تو درنماني
مرا رسوا کرد اين اردکاني



بعدا حرکت کردند تا به کوه الهوچال (محل نگهداري گله هاي گوسفند روستاي سوهان) رسيدند. يکدسته چهار ودار (گوسفند دار) از آن طرف مي آمدند. عزيز تا اينها را ديد ياد قاطرش، سمند، افتاد و اين شعر را گفت

کوه بکوه مي روم تنگه بتنگه
الهوچال ورور خداي زنگه

چهارواداران شما لنگر برانيد
دل يار من از فولاد و سنگه

منطقه کوهستانی الهو چال سوهان


نگار چشمه، در دره ماله خانی
سپس از الهو چال به دره مال خاني رفتند، دره مال خاني آخرين منطقه طالقان است و بعد از آن، به الموت مي روند. چشمه و آب جاري دره خشک شده بود. نگار که روي سنگي نشسته بود، از خدا تقاضاي آب کرد و چشمه اي در آنجا پيدا شد. نگار چشمه هم چنان در دره مال خاني، براي کوه نوردان و گله داران، قابل استفاده است

کل احمد با رفيقانش ديدند عزيز هم چنان به دنبال آنها مي آيد. تصميم گرفتند اگر عزيز از کوه طالقان رد شد، عزيز را بکشند. نگار که صحبت هاي آنها را شنيد، زير سنگي که روي آن نشسته بود، نامه اي گذاشت و از عزيز خواست که دنبال آنها نيايد. وقتي عزيز به مال خاني رسيد، سنگي که نگار روي آن نشسته بود، پيدا کرد و روي آن نشست. متوجه شد که زير سنگ، نامه است. سنگ را بلند کرد و نامه نگار را خواند که نوشته بود

عزيز طالفان بر گرد و بر گرد
يار شيرين زبان برگرد و برگرد

ازاين بالا نيا کشته شوي تو
هزارن حيف جوان بر گرد و برگرد

سنگ نگار در بالای نگار چشمه


منطقه ماله خانی
عزيز نامه را خواند و در جواب گفت

نگار نازنينم آردکاني
سنگ سامان نيابي ماله خواني

دلم نايد که نفريت کنم من
کوچکه روزگار و پويه بماني

***************************************

متاسفانه در سالهاي اخير، از توجه به اين داستان بسيار زيبا و قديمي، در ميان نسل جديد، تا قدري کاسته شده است. امري که به دليل جذابيت رسانه هاي امروزي، شايد نياز باشد، فرهنگ و داستان هاي قديمي، با ابزارهاي جديد، و با ديدگاه هاي امروزي، بازسازي و ارائه شوند.

گفته ميشود، برخي هم ولايتي ها، در صدد هستند، داستان عزيز و نگار را به صورت فيلم و سريال، توليد نمايند، که تاکنون محصول نهائي، ارائه نشده است
اطلاعات بيشتر راجع به مراحل پيش توليد فيلم داستاني عزيز و نگار

کما اينکه در گذشته، چندين بار، با ضبط کامل داستان عزيز و نگار، با شبيه سازي نگار خواني قديمي، از زبان برخي اشخاص مطلع، در نظر بود، نوارهاي داستان عزيز و نگار، به شيوه جديد، تهيه و تکثير شود، که از سرنوشت اين کار نيز، اطلاعي در دست نيست.

البته در حوزه چاپ کتاب، کارهاي خوبي توسط علاقه مندان انجام شده است. لکن مطالب اين کتابها، با يکديگر اختلاف داشته و به دليل کيفيت نقل سينه به سينه اشعار عزيز و نگار، بطور کامل با کيفيت نگارخواني قديمي روستاي سوهان، تطابق ندارد.

گفتني است يکي از اقدامات مناسب، توسط آقاي يوسف عليحاني (داستان عزيز و نگار (بازخواني يک عشقنامه)، انتشارات ققنوس،)) مجموعه اي از متون شعر و نثر داستان عزيز و نگار در سالهاي اخير، تجديد چاپ شده است. در اين کتاب، 5 حکايت و روايت مختلف از داستان عزيز و نگار، بيان شده و در موارد اختلافي، به دو روايت کتبي و هشت نمونه شفاهي ديگر، اشاره ميشود.

جهت آشنائي اوليه با داستان عزيز و نگار به نقل از سايت فصل نامه ادبي- داستاني خوانش، مقاله آقاي سعيد موحدي در باره کتاب فوق، تقديم مي گردد. اميد است در آينده نزديک، به همت هم ولايتي ها، متن کامل اشعار عزيز و نگار و متن روائي آن، بشرحي که در روستاي سوهان رايج است، جمع آوري و تقديم شود. انشاء الله (www.khanesh.ir)

« عزيز و نگار» و دو نکته در مورد داستان هاي عاميانه
نوشته: سعيد موحدي

در اين کتاب (عزيز و نگار، بازخواني يک عشقنامه)، عليخاني به گردآوري روايت‌هاي مختلف کتبي داستان عاميانه «عزيز و نگار» پرداخته که در دو سوي گستره‌‌ي البرز مرکزي و غربي، مورد علاقه‌ي مردم مي‌باشد. اين داستان جزو عاشقانه‌هايي است که در ايران موارد متعددي از آن‌ها را با گويش‌هاي مختلف مي‌توان سراغ کرد. در اينجا من سر آن ندارم که به نقد اين کتاب يا نحوه‌ي کار عليخاني بپردازم.

هر چند معتقدم که وجود اين کتاب با تمام نقايص و ضعف‌هايش، به لحاظ کمبود پژوهش‌هاي بکر در زمينه ادبيات شفاهي، بسيار مغتنم است. هدف از اين مقاله ، پرداختن به دو نکته در زمينه‌ي قصه‌هاي عاميانه با کمک از « عزيز و نگار » است : 1 – زمان اوج يک قصه ، 2 – چرايي تمايل مردم به داستان‌هاي عاشقانه و به خصوص اين داستان در اين منطقه

عليخاني پنج داستان مکتوب را گردآورده است . به ترتيب : 1 – « سرگذشت عزيز و نگار » (منظوم – منثور ، محمّد علي گَرَکاني)، 2–« عزيز و نگار» ( منظوم، محمد علي اکبريان)، 3–« عزيز و نگار» ( منظوم ، کمالي دزفولي) 4–« عزيز و نگار» ( منثور به همراه کمي شعر، سيد محمدد تقي مير ابوالقاسمي)، 5ـ« ملاعمو» ( منثور ، ميترا مير ابوالقاسمي)

آخرين داستان، « ملا عمو » ، نشان دهنده‌ي تاثير« عزيز و نگار » درزندگي مردم مي باشد که از اين ديدگاه، بسيار جالب است. اما در اين‌جا ما را با آن کاري نيست. مي‌ماند چهار روايت « عزيز و نگار».

دو روايت آخر، يعني روايت منظوم کمالي دزفولي و روايت منثور ميرابوالقاسمي، مضموني متفاوت با داستان اصلي « عزيز و نگار» دارند و در عمل، داستان‌هاي ديگري به کمک اسامي عزيز و نگار و مکان‌هاي موجود در طالقان و الموت سروده و نگاشته‌اند. به همين علت ، آن‌ها را نيز به کناري مي‌گذاريم.

اما دو روايت اول. روايت اکبريان، بجز اختلافاتي جزيي، مشابه روايت گرکاني است و به همين دليل، روايت منثور – منظوم گرکاني را مرجع قرار مي‌دهم. عليخاني نيز روايت گرکاني را مرجع قرار داده و دَه روايت ديگر را با آن مطابقت داده (دو روايت کتبي و هشت روايت شفاهي ضبط شده) که هيچ‌کدام از اين دَه روايت ، در کتاب آورده نشده است. در ضمن، روايت گرکاني مشهورترين روايت « عزيز و نگار» در منطقه مي‌باشد.

براي آشنايي کساني که اين کتاب را نخوانده‌اند، داستان را به صورت خلاصه مي‌آورم

***************************

دو برادر هشتاد ساله در روستاي آردکانِ طالقان، فرزند ندارند. درويشي مي‌آيد و براي بچه‌دار شدن آن‌ها، به هر کدام سيبي مي‌دهد و نام و جنسيت بچه‌ها را مشخص مي‌کند (عزيز و نگار). زنان دو برادر همان شب باردار مي‌شوند و در يک روز نيز زايمان مي‌کنند. بچه‌‌‌ها بسيار زيبا هستند.

عزيز و نگار به مکتب مي‌روند و عاشق يکديگر مي‌شوند. پدر نگار مي‌ميرد. عزيز و نگار به قرآن، قسم وفاداري مي‌خورند و عهد و پيمان مي‌بندند. مادر نگار پنهاني براي خواهرزاده‌اش کل احمد که در روستاي بالاروچ الموت است، پيغام مي‌فرستد براي عروسي با نگار بيايد. عزيز براي خريد عروسي به قزوين مي‌رود.

کل احمد مي‌آيد و نگار را عقد مي‌کند. عزيز بر مي‌گردد. موقع حرکت، نگار به عزيز مي‌فهماند که به زور او را شوهر داده‌اند. عزيز عده‌اي از جوانان آبادي را با خود همراه مي‌کند تا نگار را به زور برگردانند.

کدخداي يکي از دهاتِ بين راه، جوانان را منصرف مي‌کند و بر مي‌گرداند. عزيز به خانه‌اي مي‌رود و باعث شکستن قليان‌شان مي‌شود و شعري مي‌گويد. نگار در روستاي سوهان، سرمشق گل‌دوزي به دختران آن‌جا مي‌دهد. دختري در سوهان خاطرخواه عزيز است و عزيز، شعري براي او مي‌خواند.

همراهان کل احمد تصميم مي‌گيرند عزيز را بکشند. نگار خبردار مي‌شود و به عزيز پيغام مي‌دهد. عزيز روي گردنه مي‌ماند و در آن‌جا به ملّا حسنِ کرکندي بر مي‌خورد. آن دو از ياران‌شان تعريف مي‌کنند و عزيز با شعر، ملا حسن را خفت مي‌دهد. ملا حسن به منزلش مي‌آيد و بلافاصله به بالاروچ مي‌رود و دعانويسي مي‌کند.

نگار از او دعا مي‌خواهد، اما ملا حسن شعري به او مي‌دهد تا با نگار طرح دوستي بريزد. نگار جواب محکمي به ملاحسن مي‌دهد ملا حسن از بالاروچ مي‌رود. و ماجرا را به عزيز مي‌گويد و او را به منزل خود دعوت مي‌کند. در روستاي گلينک، دخترها به ملا مي‌خندند و عزيز هجوي براي‌شان مي‌خواند که موجب فرار آن‌ها مي‌شود. در روستاي نويز، عزيز سيبي مي‌چيند و در جوابِ بدگويي پيرزنِ صاحبِ باغ، براي اوهجوي مي‌ سرايد.

پيرزن با شناختن عزيز، از او عذر مي‌خواهد و يک دامن سيب به او مي‌دهد. نزديک روستاي کرکبود، چند زن به ملا حسن مي‌خندند و عزيز آنان را نيز هجو مي‌کند. ملا حسن جلوتر مي‌رود و به نامزد و خواهرش مي‌گويد که خود را آماده کنند. عزيز وارد خانه‌ي آن‌ها مي‌شود و با شعري به آن دو مي‌فهماند که به پاي نگارنمي‌رسند.

ملا حسن ، عزيز را به عروسي برادرش مي‌برد و در آن‌جا، عزيز را پايين مجلس مي‌نشانند. عزيز هجوي مي‌گويد و مردم، او را مي‌شناسند وعذرخواهي مي‌کنند. عزيز به طرف بالاروچ حرکت مي‌کند. کل احمد و نگار مشغول دروي جوي کوهي هستند. عزيز شعري براي نگار مي‌گويد و او کار را رها مي‌کند و به خانه مي‌رود.

عزيز، پشتِ درِ خانه کل احمد بار مي‌اندازد. نگار پيغام مي‌فرستد که به سرِ خرمن برود. عزيز در سرِ خرمن هر چه منتظر مي‌شود، نگار نمي‌آيد. برايش پيغام مي‌فرستد. نگار جواب مي‌دهد که مي‌آيد. نگار به بهانه‌ي غذا بردن براي کل احمد، از خاله‌اش اجازه مي‌گيرد و از خانه خارج مي‌شود. نگار سري به کل احمد مي‌زند و سپس نزد عزيز مي‌رود. آن‌ها غذا مي‌خورند و مي‌خوابند.

هوا ابري مي‌شود و نگار نگران است لباس‌هايش خيس شود و لو برود عزيز شعري مي‌خواند و هوا صاف مي‌شود. خروس‌خوان مي‌شود و نگار مي‌خواهد برود تا کسي او را نبيند. عزيز شعري مي‌خواند و خروس‌ها ديگر نمي‌خوانند هوا روشن مي‌شود و احتمال مي‌رود، مردم آن‌ها را ببينند عزيز شعر ديگري مي‌خواند وهوا دوباره تاريک مي‌شود. آن‌ها از هم جدا مي‌شوند و قرار مي‌گذارند اولِ بهار، عزيز براي خريدن برنج از گيلان بيايد و نگار را ببرد.

عزيز به طالقان بر مي‌گردد و شروع به ساختن قصري مي‌کند تا بتواند از بالاي آن، بالاروچ را ببيند. پيرمردان آبادي مي‌ترسند قصر خراب شود و روستا را نابود کند. آن‌ها براي عزيز شعري مي‌گويند که برود قله‌ي کوه. عزيز به قله مي‌رود و در ميان برف‌ها مريض مي‌شود و به کمک قاطرش به آردکان بر مي‌گردد.

دکتر تشخيص مي‌دهد که عزيز، دردِ عشق دارد. نامه‌اي دروغين به نگار مي‌نويسند که مادرت مريض است و کل احمد به او اجازه رفتن مي‌دهد. نگار نزدِ عزيز مي‌آيد و او خوب مي‌شود. نگار تمامي زمستان را پيش عزيز مي‌ماند و کسي به مادرش نمي‌گويد که دخترت برگشته است.

کل احمد در بهار به طالقان مي‌آيد تا از سرنوشت نگار و مادر او باخبر شود. کل احمد به خانه‌ي خاله‌اش مي‌رود و او مي‌گويد از نگار خبري ندارد. کل احمد به خانه‌ي عزيز مي‌رود و نگار را با خود مي‌برد.

عزيز با چند نفر براي آوردن برنج به گيلان مي‌رود. در روستاي مَران، جان بانو جلوي آن‌ها را مي‌گيرد و از عزيز مي‌خواهد با او مباحثه‌ي شعري کند. عزيز مدحي براي او مي‌گويد و جان بانو موقتا آن‌ها را رها مي‌کند تا زمانِ برگشتن. آن‌ها به گيلان مي‌رسند و عزيز از اين‌که زنان همه‌ي کارها را انجام مي‌دهند متعجب مي‌شود و هجوي در رسم کارِ گيلاني‌ها مي‌گويد.

زنان به خيال اين‌که آن‌ها دوره گرد هستند، نزد آن‌ها مي‌آيند. عزيز ناراحت مي‌شود و هجوي براي‌شان مي‌گويد. دختري به نام بانو، شعري مي‌گويد و عزيز جوابش را مي‌دهد. زنان خوش‌شان مي‌آيد و به آن‌ها برنجِ مجاني مي‌دهند و تمام بارشان را پر مي‌کنند.

عزيز به خانه‌ي پدرِ بانو مي‌رود که کدخدا است، بانو عاشق عزيز مي‌شود و از او مي‌خواهد با هم فرار کنند. عزيز براي اين‌که موقتا او را ساکت کند، قبول مي‌کند. شبانه قاطرها را بار مي‌کنند و مي‌روند. بانو مي‌فهمد و تا مسافتي دنبال آن‌ها مي‌رود و سپس بر مي‌گردد. آن‌ها مخفيانه از مران رد مي‌شوند. آ‌ن‌گاه عزيز هجوي مي‌نويسد و براي جان بانو مي‌فرستد.

عزيز، کل احمد را مي‌بيند که مي‌خواهد به گيلان برود. به همراهانش مي‌گويد به او بگويند عزيز مرده است. کل احمد خوشحال مي‌شود و سوغاتي‌هايش را به آن‌ها مي‌دهد. کل احمد بر روي قبري که فکر مي‌کند قبر عزيز است، مي‌گريد. صاحبان قبر، کتک مفصلي به او مي‌زنند.

عزيز به همراهانش مي‌گويد حرکت کنيم، اما آن‌ها بخاطر خوردن غذا امتناع مي‌کنند. عزيز شعري براي قاطرش مي‌خواند و حيوان مي‌خوابد و عزيز بارش را مي‌بندد. همراهانش خجالت مي‌کشند وحرکت مي‌کنند.

عزيز از چهار فرسخي، نگار را بر روي پشت بام تشخيص مي‌دهد. راهش را جدا مي‌کند و با مقداري برنج و يک ماهي، روانه بالاروچ مي‌شود. عزيز، نگار را موقع آب آوردن مي‌بيند. عزيز به درِ خانه‌ي کل احمد مي‌رود و مي‌گويد دوست اوست. مادرِ کورِ کل احمد مي‌گويد شايد عزيز باشد. نگار مي‌گويد عزيز مرده است و مادر کل احمد اجازه مي‌دهد عزيز در حياط بماند.

عزيز، برنج و ماهي را به نگار مي‌دهد تا شام بپزد. مادر کل احمد با فهميدن اين موضوع ، اجازه مي‌دهد او داخل خانه شود. چند دختر به منزل کل احمد مي‌آيند و از شباهت عزيز و نگار متعجب مي‌شوند. نگار به آن‌ها مي‌گويد نسبتي با هم ندارند. دخترها درخواستِ خواندنِ « عزيز و نگار» را مي‌کنند. پيرزن مخالفت مي‌کند و در اثر اصرار دخترها، مجبور به موافقت مي‌شود.

عزيز شروع به خواندن مي‌کند. پيرزن چندين بار ناراحت مي‌شود و مي‌گويد نخوان. هر بار، دخترها پيرزن را کتک مي‌زنند و مي‌گويند بخوان. نگار، جواب يکي از شعرها را مي‌دهد. پيرزن عصباني مي‌شود و دخترها را با چوب از خانه بيرون مي‌کند.

عزيز به دخترها مي‌گويد که براي خوابيدن به مسجد مي‌رود. نگار به عزيز مي‌گويد که بعد از خوابيدن خاله‌اش، نزد او مي‌آيد. پيرزن، پاي نگار را با ريسمان به پاي خودش مي‌بندد و مي‌خوابد. عزيز، پاي نگار را باز مي‌کند و يک کندو به جاي آن مي‌بندد. عزيز، نگار را سوار قاطرش مي‌کند و به طالقان مي‌فرستد.

صبح مي‌شود و پيرزن لگدي به کندو مي‌زند و زنبورها نيشش مي‌زنند. عزيز هم مي‌گويد عروس تو، قاطر مرا دزديده است . نزد حاکمِ شرع مي‌روند و او مي‌گويد به ردّ قاطر برويد و هر کس مال خود را بگيرد. دنبال قاطر مي‌روند و عزيز، پيرزن را در گودالي مي‌اندازد و هجوي هم برايش مي‌خواند.

کل احمد در راه برگشت به دسته‌اي مطرب بر مي‌خورد و از آن‌ها مي‌خواهد که براي عروسي‌اش بيايند. مطرب‌ها که ماجرا را مي‌دانستند، از کل احمد دست‌خط مي‌گيرند که اگر عروسي برگزار نشد، يک بارِ برنج و يک گاو از او بگيرند. به نزديکي بالاروچ که مي‌رسند، کل احمد دستورِ ساز زدن مي‌دهد.

مادر کل احمد، بر سر خودش مي‌کوبد و به سمت آن‌ها مي‌رود. کل احمد فکر ‌مي‌کند مادرش مي‌رقصد. مادرش، واقعه را براي او تعريف مي‌کند. مطرب‌ها گاو را مي‌برند و برنج را به خواهش مردم، مي‌گذارند.

کل احمد به طالقان مي‌آيد و از عزيز شکايت مي‌کند. حاکم، دو مامور به همراه او براي آوردن عزيز مي‌فرستد. کل احمد به خانه‌ي خاله‌اش مي‌رود. عزيز بدون اين‌که خود را معرفي کند، ژاندارم‌ها را به خانه‌اش دعوت مي‌کند. عزيز به آن‌ها ناهار و پول مي‌دهد و ماجرا را تعريف مي‌کند. مامورها هم به حاکم مي‌گويند نگار در حقيقت متعلق به عزيز است.

حاکم طالقان، عزيز و نگار و کل احمد را نزد حاکم الموت که برادر بزرگترش است، مي فرستد. حاکم مي‌گويد هر کس شعر خوبي گفت، نگار مال اوست. کل احمد شعر مزخرفي مي‌گويد و حاکم عصباني مي‌شود. عزيز شعر خوبي مي‌گويد و حاکم خوشش مي‌آيد.

حاکم مهلت ديگري به کل احمد مي‌دهد و از او مي‌خواهد تا نگار را از بينِ چند زنِ پوشيده شده با چادر ، تشخيص دهد. کل احمد سه بار اشتباه تشخيص مي‌دهد و عزيز در مرتبه‌ي اول، نگار را مي‌شناسد.

نگار را به عزيز مي‌دهند و همان‌جا، برايشان هفت شبانه روز عروسي مي‌گيرند. کل احمد به کرکبود مي‌رود و خواهر ملا حسن را به زني مي‌گيرد. عزيز و نگار به آردکان بر مي گردند و به خوشي زندگي مي‌کنند . مدت دوري آن‌ها از يکديگر، دو سال بوده است.

****************************


پايان داستان و ادامه نقد داستان عزيز و نگار

حال برگرديم بر سر آن دو نکته.

نکته‌ي اول برخاسته از فرهنگ مردم است. تمامي اقوام دنيا داراي رسم‌ها، آيين‌ها، اعتقادات، نوع پوشش و غذا و مسکن و .... هستند که ممکن است منحصر به فرد يا مشترک با اقوام ديگري باشند. اين‌ها توسط فرد يا افرادي به وجود مي‌آيند و در صورت پذيرش مردم، پرورش مي‌يابند، و حفظ مي‌شوند، در طول زمان و به مقتضاي هر دوره تغيير شکل مي‌دهند و در نهايت، هنگامي که نيازي به آن‌ها احساس نشود، از دور خارج مي‌گردند.

چند مثال مي‌زنم. در سالياني نه چندان دور، به دستور رضا شاه ، استفاده از کلاه پهلوي براي تمامي مردان اجباري شد. ولي چون مورد قبول مردم قرار نگرفت، به محض سرنگوني او، استفاده از آن هم منسوخ شد.

يا چهارشنبه سوري که تا چند سال قبل مترادف بود با روشن کردن آتش و پريدن از روي آن، قاشق زني و فال گوش ايستادن، امروزه تبديل به ترقه بازي و فشفشه در کردن شده است. يا رسم شير بها در ازدواج که اکنون در برخي مناطق منسوخ و در پاره‌اي مناطق هنوز معمول است. در شهر نيمور استان مرکزي ، مي‌توان شاهد تولد مراسمي بود. در چند سال اخير، هنگام عزاداري در روز عاشورا، دسته‌هاي عزادار بر سر مقبره‌ي شهداي جنگ مي‌روند و آن‌جا را گل‌باران مي‌کنند.

داستان‌هاي عاميانه که سينه به سينه از نسلي به نسلي ديگر رسيده‌اند نيز از اين روش تبعيت مي‌کنند. چرا که ساخته‌ي مردم هستند و قدمتي برابر حضور آدميان بر اين کره خاکي دارند. امّا در اين زمانه، ما با چيزي سر و کار داريم به نام فن آوري. اين امر به ما اجازه مي‌دهد که داستان‌ها را به راحتي گرد آوري کرده و سپس به چاپ برسانيم.

« سرگذشت عزيز و نگار » در سال 1330 ، به نظرمن در مقطع حساسي منتشر شده است‌. زيرا اين داستان در اوج خود بوده است . تعيين اوج و فرود يک داستان، کار آساني نيست . اما با توجه به ديگر داستان‌هاي عاميانه ، مي‌توان به نوعي فرمول دست يافت.

يک داستان در هنگام تولد، داراي قهرمان‌هايي با اسامي مشخص، مکان‌هاي مشخص و زمان مشخص است. با کمک از « عزيز و نگار » مثال مي‌زنم. اسامي مشخص: عزيز، نگار، کل احمد، ملا حسن و .... . مکان‌هاي مشخص: آردکان ، (سوهان)، بالاروچ ، کرکند ، مران و .... . اما اين مختصات، با دور شدن از زمان و مکان تولد داستان، تغيير يا استحاله مي‌يابند ( به نفع يا به ضرر داستان )

اولين تغييرات در زمان داستان صورت مي‌پذيرد. با گذشت سال‌ها و نسل‌ها، به اصطلاح امروز، داستان « به روز » مي‌شود. اين تغييرات را مي‌توان در متن داستان ديد. به دو نمونه از « سرگذشت عزيز و نگار » توجه کنيد.

1 - « پدر عزيز ديد نزديک است پسرش از دست برود. رفت دکتر آورد. دکتر چيزي نفهميد تا اين که يک دکترِ خارجه آوردند . » ( صفحات 45 و 44)

2 - « چون به طالقان رسيد رفت به پاسگاه و شکايت کرد. ژاندارم‌ها که بيرون آمدند، کل احمد را ديدند . »( صفحه‌‌‌‌‌ 61)

کلماتي چون دکتر، دکتر خارجه ( خارجي)، پاسگاه و ژاندارم، مدت زيادي نيست که به اين مملکت راه يافته‌اند يا ساخته شده‌اند و قطعا قدمت « عزيز و نگار» بيش از آن‌ها است. اما آوردن اين کلمات، به روز کردن داستان است. بي ترديد واژگان فوق، به جاي حکيم يا طبيب، دارالحکومه و امنيه آورده شده‌اند.

به نظر من، اين‌گونه تغييرات در داستان‌هايي صورت مي‌گيرد که در منطقه‌اي خاص، از اهميت بالايي برخوردارند. چنان‌چه داستان از منطقه‌ي خود خارج شود يا اهميت خود را به تدريج از دست بدهد، به روز شدن داستان پايان مي‌يابد و زمانِ داستان در مقطع زماني‌اي که به منطقه جديد راه يافته يا اهميت خود را در منطقه‌ي اصلي از دست داده، ثابت مي‌ماند وکم‌کم به سمت گذشته‌اي نامعلوم عقب نشيني مي‌کند. تا آن‌جا که داستان با عبارت « روزي ، روزگاري در سرزميني» آغاز مي‌شود

اين تغييرات به شکل هم عرض، به سراغ اسامي مکان‌ها و اشخاص نيز مي‌رود. اسم مکان‌هايي که در منطقه‌ي خارج از داستان شناخته شده نيستند، به راحتي حذف مي‌شوند. اسامي خاص افراد نيز يکي يکي، جاي خود را به القاب آن‌ها مي‌دهد. پسر خاله يا شوهر به جاي کل احمد، دختر گيلاني به جاي بانو، ملا به جاي ملاحسن کرکندي و .... . شايد فقط اسامي قهرمان‌هاي اصلي از اين مهلکه جان سالم در ببرند

هم زمان با اين تغييرات ، حجم داستان نيز کوچک مي‌شود. به اين شکل که برخي اتفاقات فرعي داستان که براي اهالي آن محل مهم بوده، اما در اين زمان جديد يا مکان جديد معنا و مفهومي ندارند، حذف مي‌شوند. براي من، به عنوان خواننده‌اي که در سال 1385 و در تهران زندگي مي‌کنم و هرگز ساکن الموت و طالقان نبوده‌ام، حذف برخي از قسمت‌هاي « عزيز و نگار» ، به داستان اصلي لطمه‌اي نمي‌زند.

با نگاهي به خلاصه داستان که قبلا آورده شد، ماجراي شکستن قليان، يا ماجراي دختري که در سوهان خاطر خواه عزيز مي‌شود و ماجراهاي ديگري از اين قبيل، مي‌توانستند حذف شوند و به بدنه‌ي اصلي داستان لطمه‌اي وارد نشود. اما اين قسمت‌ها براي اهالي الموت و طالقان ومناطق مجاور، مفهوم خاصي دارند و چه بسا از نظر آنان حذف اين خطوط از داستان، کاملا غير منطقي باشد

در زمان چاپ « سرگذشت عزيز و نگار» ، روايات ديگري نيز در منطقه رايج بوده و همان طوري که اشاره شد، عليخاني اين روايت مکتوب شده را با هشت روايت شفاهي مطابقت داده است.

با توجه به مطالبي که در سطور پيشين آمد، مي‌توان گفت که در زمان چاپ « سرگذشت عزيز و نگار»، اين داستان در زمان اوج خود بوده و در اثر چاپ و پخش روايت گرکاني، اين روايت صورت غالبي نسبت به روايت‌هاي شفاهي ديگر پيدا کرده است. هر کس که سواد و يک نسخه‌ي چاپي از «سرگذشت عزيز و نگار» را داشته، در شب نشيني‌ها همه پاي نَقلِ او مي‌نشسته‌اند ( پي نوشت شماره 3 ، صفحه 256)

چاپ اين اثر در سال 1330 ، موجب شده که « عزيز و نگار» تا کنون ، به مدت 55 سال دست نخورده باقي بماند و از تمامي تغييراتي که بر سر يک داستان مي‌آيد، نجات يابد. و اين نمونه‌اي نادر در ادبيات شفاهي ايران است

حال برويم بر سر نکته‌ي دوم:
چرايي تمايل مردم به داستان‌هاي عاشقانه و به خصوص اين داستان در اين منطقه اولين دليل جذابيت اين داستان و داستان‌هاي مشابه آن، نوع خاص روايت آن است. روايت‌هايي که ترکيبي از نظم و نثر هستند، بيشترين طرفدار را دارند.

فراموش نکنيم که اين داستان توسط يک نفر روايت مي‌شده و ديگران شنونده بوده‌اند. داستان منثور، با تمام جذابيت‌هايش، اين اشکال را دارد که بايد تمامي آن توسط شنونده‌اي حفظ شود داستان منظوم نيز پس از شنيدن چندين بيت، کسل کننده مي‌شود و نمي‌تواند شنونده را پاي نقل راوي نگاه دارد (فراموش نکنيد از شنونده صحبت مي‌کنم نه از خواننده) فکر مي‌کنم شنيدن منظومه‌ي 360 بيتي عزيز و نگار سروده ي آقاي اکبريان کار بسيار سختي باشد.
****************************

شب شعر عزيز و نگار

به نقل از سايت خبرگزاري ميراث فرهنگي - 1385/11/21 در شب «عزيز و نگار» که توسط مجله‌ي بخارا در خانه‌ي هنرمندان ايران برگزار شد «علي دهباشي»، «مه جبين مهاجر»، «يوسف عليخاني»، «سعيد موحدي»، «محمد جعفر قنواتي»، «ژيلا مشيري» و «سيد احمد وکيليان» سخنراني کردند

علي دهباشي، سردبير مجله بخارا داستان عزيز و نگار _داستان دو دلداده ايراني_بخشي از ادبيات شفاهي ايران دانست كه مي توان آن را آخرين حلقه داستان هاي عاشقانه دانست.

وي در اين زمينه گفت: «عزيز و نگار، داستان دو دلداده طالقاني است که قدمت آن به چند قرن مي رسد. به احتمال زياد بايد داستان عشق عزيز و نگار را آخرين حلقه گمشده دلدادگي عاشقان دانست که بارها در تاريخ ادبيات فارسي شاهد برخي از آن ها بوده ايم.»

به گفته وي ، عزيز و نگار نيز چون باقي عاشقان پس از طي مرحله عشق زميني -چنانچه عارفان بر آن قائلند- به عشق آسماني دست مي يابند. وي ادامه داد:« جالب اين که جز در عزيز و نگار چاپ شرکت نسبي کانون کتاب ناصر خسرو که در آن عاشق و معشوق به خير و خوشي به هم مي رسند و داستان به پايان مي رسد، در باقي روايت ها شاهد غرق شدن آن ها در آب شاهرود يا غيب شدن شان هستيم. در روايت کمالي دزفولي هر دو سنگ مي شوند.» دهباشي يادآوري کرد: «اگر شاعران پارسي گوي بر منظوم ساختن عشقنامه هاي عاميانه همت نمي گماردند، ما امروز به هيچ وجه داستان هاي زيبايي چون شيرين و فرهاد، وامق و عذرا، ليلي و مجنون و بسياري داستان عاشقانه ديگر را در ادبيات مکتوب فارسي نداشتيم. »

سردبير مجله بخارا به نقل از مقدمه کتاب "عزيز و نگار - بازخواني يک عشقنامه" عليخاني اظهار داشت: « عليخاني نوشته است: برايم هميشه سوال بود که چه چيزي در اين داستان وجود دارد که همه را بر آن وا مي داشت هر شب پاي داستاني بنشينند که شب قبل و شب هاي قبل تر آن را شنيده بودند. حالا و پس از بررسي روايت هاي گردآوري شده احساس مي کنم همگي هر شب در انتظار کوچک ترين تفاوتي در اصل داستان بوده اند و شايد همين موضوع باعث شده که راوي سعي کند هر بار اندکي بر داستان بيفزايد و اشعار عزيز و نگار را با آوازي دلنشين تر برخواند.»

او ادامه داد: « عليخاني قصه "عزيز و نگار" را متني مردم شناسانه مي داند و معتقد است که خواننده، بويژه محقق و اهل علم، با مطالعه وقايع اين عشقنامه به شناخت قابل توجهي از حدود جغرافيايي کوه هاي البرز و تات نشين هاي اين منطقه، محيط اجتماعي، فرهنگي و غيره آن ها دست خواهد يافت.»

بيشترين افسانه هاي عاشقانه جهان از آن ايران است
در شب "عزيز و نگار" عنوان شد: شمار افسانه هاي عاشقانه شفاهي در ايران از منظر تعدد با هيچ کجاي جهان قابل قياس نيست. محمد جعفري قنواتي، پژوهشگر ادبيات شفاهي و مولف کتاب "روايت هاي شفاهي هزار و يکشب" در شب "عزيز و نگار" - افسانه هاي دو دلداده ي طالقاني - که به کوشش مجله "بخارا" عصر روز پنجشنبه 20 بهمن در تالار بتهون خانه هنرمندان ايران برگزار شد با بيان اين مطلب گفت: « عاشقانه هاي افسانه اي ايران، از مهم ترين ژانرهاي ادبيات و حوزه تمدن و فرهنگ اين سرزمين بوده اند و تعدد حکايت هاي واقعي سرگذشت دو دلداده در ايران ما منجر به ايجاد گونه اي خاص از ادبيات شفاهي شده است.» او در ادامه به تفاوت داستان هاي عاشقانه شفاهي و مکتوب اشاره کرد و با يادآوري اين که ادبيات مکتوب بيش از ادبيات شفاهي متاثر از ادبيات سامي است اظهار داشت: « تفاوت مهم افسانه هاي ما با افسانه هاي سامي در اين است که دلدادگان عاشقانه شفاهي ايران فعال هستند و براي وصال دست به هر کاري مي زنند.»

آميختگي نظم و نثر در روايت، سفر دلدادگان و اهميت دادن به مسايل اخلاقي از جمله ويژگي هايي بود که اين پژوهشگر در بررسي افسانه هاي عاشقانه شفاهي ايران برشمرد. قنواتي، عزيز و نگار را از جمله افسانه هاي عاشقانه دل انگيزي دانست که مبناي پيدايش آن واقعيت بوده اما در جريان نقل شفاهي و سينه به سينه مردمان آن منطقه، جنبه اي افسانه اي پيدا کرده است.

او با يادآوري اينکه اهميت دادن دلدادگان به اخلاق، از ويژگي هاي بارز افسانه هاي عاشقانه ايران است، گفت: «کاش چاپ و انتشار اين افسانه ها شکل گسترده تري مي گرفت تا مشخص شود که منافاتي بين اخلاق و عشق وجود ندارد. »

عرف و شرع پايان قصه هاي عاشقانه را رقم مي زند
سعيد موحدي، پژوهشگر و ديگر سخنران اين جلسه نيز به بررسي نقش باور مذهبي و شرعي مردمان در پيشبرد قصه و پايان ماجراي عاشقانه دلدادگان افسانه هاي ايراني پرداخت. او با يادآوري فصل مرگ عزيز و نگار در اين افسانه، اظهار داشت: « مردم از طرفي خود را ملتزم به شرع و عرف مي دانند و از سوي ديگر خود يا عاشق بوده اند يا دوست داشته اند عاشق بشوند. ميل به عشق از جهتي آنان را به پرداختن اين افسانه ها واداشته و از آن سو، براي اين که نظام اجتماعي زندگي شان به هم نريزد، پايان اين قصه ها را با مرگ دلدادگان رقم مي زنند تا هر دو نيازشان برآورده شود.» موحدي قطعه تنهايي عزيز و نگار در خرمن را مورد نظر قرار داد و گفت: « شمشيري را که اين دو در وقت خواب در ميان مي گذارند، التزام به شرع و باور مذهبي مردم است که به داستان وارد مي کند.

گردآورنده قصه هايي از کتاب "شوقات" ادامه داد: پر سوز و گدازي اين افسانه ها تماما محصول هجران و فراق دلدادگان است چرا که با وصال آن ها داستان به پايان مي رسد.» سياه و سفيد شدن شخصيت ها در گذر نقل راويان و صيقل خوردن آن ها در مرور زمان مبحث ديگر سخنراني سعيد موحدي بود.

اين پژوهشگر در اين باره شخصيت "کل احمد" را مورد اشاره قرار داد و اظهار داشت: « کل احمد - شوهر نگار و رقيب عزيز - به روايتي همانطور که عليخاني نيز در کتاب "عزيز و نگار - بازخواني يک عشقنامه" اشاره کرده، در ابتدا "گل احمد" نام داشته، اما مردم براي بد جلوه دادن او، نامش را به "کل احمد" (احمد کچل) تغيير داده اند.» او در پايان "خداگونه اي" عشق دو دلداده اين افسانه را نيز متاثر از باور مردمان منطقه الموت و طالقان دانست و يادآوري کرد که ميل به حفظ نظم اجتماعي و مراعات شرع، تاثير مهمي در شکل گرفتن اين افسانه ها و پايان آن ها دارد.

صنايع ادبي به افسانه هاي شفاهي راه ندارند
ژيلا مشيري، پژوهشگر ادبيات شفاهي و از سخنرانان شب عزيز و نگار، افسانه ها - شعرها را گونه اي از ادبيات دانست که به صورت نثر-دوبيتي از زبان قهرمان يا راوي براي توصيف افسانه روايت مي شوند و عموما پايان خوش ندارند و سپس به بررسي ويژگي هاي آنان پرداخت او در اين باره به چاپ انتشارات کانون نسبي کتاب ناصر خسرو و روايت هاي سيدمحمدتقي ميرابوالقاسمي، محمدعلي اکبريان و سيدعلي کمالي دزفولي از اين افسانه ها اشاره کرد و از ميان آن ها، نسخه کمالي دزفولي را به سبب به کار گيري صنايع ادبي در روايت عزيز و نگار، ضعيف ترين نسخه توصيف کرد. مشيري گفت: ادبيات شفاهي تاثير خود را مرهون ميزان توجه آن به وجه شنيداري است و صنايع ادبي به اين گونه از ادبيات راه ندارند.

وي در فرازي از سخنان خود به نامشخص بودن اولين راوي افسانه هاي عاشقانه اشاره کرد و در اين باره با صحه گذاشتن بر مقدمه عليخاني در کتاب "عزيز و نگار - بازخواني يک عشقنامه"، اظهار داشت که جستجوي نسخه اصل عزيز و نگار ضروري نيست چرا که مناطق طالقان، رودبار الموت، رامسر و بخش هايي از گيلان، هر کدام روايت ويژه خود را از اين قصه عاشقانه نقل کرده اند. اين پژوهشگر در پايان خواستار توجه به وجه موسيقايي افسانه هاي عاشقانه شفاهي شد و دوبيتي هاي سروده شده در آن ها را نيز شايسته توجه جدي اهل تحقيق دانست.

روايت عليخاني جنبه علمي و مردم شناسانه ندارد
سيداحمد وکيليان، مدير فصلنامه فرهنگ مردم نيز در اين نشست بخش هايي از نقد عنايت الله مجيدي، پژوهشگر و رئيس کتابخانه دايره المعارف بزرگ اسلامي بر کتاب عليخاني را براي حاضران خواند. او پس از ارائه پاره اي از توضيحات درباره فرهنگ و هشتاد و شش پارچه آبادي موجود در منطقه طالقان، ضعف عمده کتاب عليخاني را در عدم توجه وي به جنبه مردم شناسانه اين افسانه دانست و گفت: «هدف از گردآوري اين دست افسانه ها حفظ گويش و هويت مناطق است اما به اين مورد در اثر عليخاني چندان که بايد توجه نشده است.» وکيليان اظهار داشت: « از خرده هاي ديگري که مجيدي از اين کتاب گرفته است، کاستي هاي پژوهشي اثر عليخاني است که از جمله آن ها مي توان به جاي خالي روايت "بالاروچ"ي هاي الموت از اين افسانه و تاثير باورهاي مذهبي سخت مردم منطقه در روايت عزيز و نگار اشاره کرد.»

او همچنين به نقل از عنايت الله مجيدي اظهار داشت که گنجاندن اعلام جغرافيايي در اين کتاب، افزوده اي اضافي است که چهره افسانه اي داستان را کمرنگ مي کند و گفت: چه خوب بود که جاي اين توضيح اضافات، اشعار با گويش محلي شان ضبط مي شدند. مدير فصلنامه فرهنگ مردم در پايان کار عليخاني را با وجود تمام کاستي هاي آن، در خور تقدير دانست و گفت: عليخاني اين اثر را بي هيچ امکاناتي تنها از روي عشق و علاقه اش به قصه هاي عاميانه که بخشي مهم از شاکله فرهنگ ايران هستند، گردآورده است.

روايت پدر از نگار و مادر از عزيز
يوسف عليخاني، نويسنده مجموعه داستان هاي "قدم بخير مادربزرگ من بود" و "اژدهاکشان" و گردآورنده کتاب عزيز و نگار در اين نشست درباره سابقه آشنايي اش با قصه عزيز و نگار و مراحلش توضيحاتي ارائه داد. او گفت: « کنجکاوي من در گردآوردن اين قصه زماني برانگيخته شد که ديدم پدر روايتي از عزيز و نگار دارد که با روايت مادر متفاوت است و جالب اين بود که هر دوي اين ها روايت من را که از چاپ ناصر خسرو برايشان نقل مي کردم، اشتباه مي دانستند.» عليخاني افزود: « تا چند سال پيش چيزي از اين قصه نمي دانستم تا اين که دوست و همکارم، افشين نادري که مي دانست الموتي هستم من را با افسانه عزيز و نگار آشنا کرد و پس از آن نسخه اي از چاپ ناصر خسرو مربوط به 1335 را پيدا کردم.» وي در ادامه اظهار داشت: « کنجکاوي من بهانه شد تا نسخه هاي ديگر اين افسانه را نيز بيابم و در کنار هم منتشرشان کنم اما آنچه برايم مهم تر بود نقل روايت ناقلان بي اسم و رسمي بود که در روستاهاي طالقان و الموت مي زيستند.»

يوسف عليخاني با تاييد کردن کاستي هايي که عنايت الله مجيدي از کتاب وي برشمرده بود، گفت: «بخشي از اين انتقادها را قبول دارم و سعي مي کنم در چاپ هاي بعدي در رفع آن ها بکشم. جلد دوم قصه عزيز و نگار را با عنوان "نسخه هاي شفاهي عزيز و نگار" را آماده انتشار کرده ام که اميدوارم در اين روايت ها بسياري از انتقادها برطرف شده باشد.»

از روايت شفاهي طالقان تا نسخه هاي چاپي تهران و گيلان
تاريخ طالقان، پيشينه افسانه عزيز و نگار و چاپ ها و روايت هاي مکتوب و شفاهي موجود از اين افسانه از جمله مباحثي بودند که در سخنراني مه جبين مهاجر، محقق، نويسنده و سخنران شب عزيز و نگار به آن ها اشاره شد. مهاجر عزيز و نگار را يکي از داستان هاي عاشقانه رايج در کوهپايه هاي طالقان دانست که جدا از روايت هاي شفاهي آن در طالقان، نسخه هاي خطي و چاپي متعددي نيز از آن در تهران و گيلان به انتشار رسيده است. نسخه خطي به زبان رودباري، نسخه عبدالرحمن عمادي، نسخه چاپي که توسط اسلام کاظميه به دست آل احمد رسيد و ... از جمله چاپ هاي اين افسانه هستند که مهاجر در مقاله خود از آن ها ياد کرد. به گفته او، آخرين نوشته ي منظوم افسانه عزيز و نگار نسخه اي است که حاج محمدعلي اکبريان به مثنوي سرود و قديمي ترين نسخه چاپي آن نيز پيش از سال 35 توسط وحدت ملي به انتشار رسيد. روايت هاي بالا طالقاني و پايين طالقاني و گويش هاي متفاوتي که در روايت اين افسانه عاشقانه به کار رفته از مباحث ديگر سخنراني اين پژوهشگر بود.

صفحه اصلي

تمامي عكس ها و متون اين سايت، مشمول قوانين و رعايت حقوق معنوي مي باشد. هر گونه استفاده مجدد، فقط با اعلام منبع و آدرس سايت، مجاز مي باشد

All rights is reserved